black flower(p,244)

black flower(p,244)

تهیونگ: دهنت رو باز کن جونگ کوک... هواپیما داره میاد....

تهیونگ یکم از سبزی جاتش و مقداری از غذای خودش رو برداشت و مقابل دهن پسر بزرگتر گرفت.

تهیونگ: ... آفرین جونگ کوکی....

همونطور که تو دهن آلفا فرو میکرد گفت و یه لبخند کیوت روی لباش نشوند.

جونگ کوک چند ثانیه به تهیونگ زل زد.

نکنه به سرش زده بود؟🧠

تهیونگ: بازم میخوای جونگ کوکی؟

جونگ کوک سرش رو به نشونه ی نه تکون داد.

جونگکوک: نه تهیونگ....

اما تهیونگ بدون هیچ حرفی ظرف سبزیجات رو رو به روش گذاشت و خودش رو با غذاش مشغول کرد و ناخوداگاه یه لبخند روی لبای آلفا نشست.

درسته تهیونگ تند یه دنده لجباز عصبی بی ادب و گستاخ به نظر می رسید اما حداقل یه درصد مهربونی رو هنوز هم توی قلبش داشت.

این از حالا و اونم از وقتی که همراهش به بیمارستان اومده بود با اینکه حتی وجودش لازم نبود.

امیدوار بود تهیونگ یه روز در های قلبشو به روی اون هم باز کنه و مثل وقتی که در مورد خواهرش حرف میزنه ‌...زمانی هم که در مورد اون حرف میزنه با وجود بی حوصلگیش چشماش شروع کنه به برق زدن.

مطمئن بود که یه روز بهش میرسه به هر حال اون جئون جونگ کوک بود.

جونگکوک چنگالش رو تو ظرف رها کرد و دور دهنش رو با دستمال پاک کرد.

تهیونگ: غذات که هنوز تموم نشده.

تهیونگ گفت و جونگ کوک به عقب تکیه داد.
دیدگاه ها (۰)

black flower(p,245)

black flower(p,246)

black flower(p,243)

black flower(p,242)

black flower(p,318)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط